فرهنگ و فلسفه

فرهنگ همان فتوت علی(ع) است/ آیا باید با فلسفه مخالفت کنیم؟

زنده‌یاد مختار علیزاده معتقد بود حکمتی که امروز دانشجویان ما در دانشگاه‌ها می‌خوانند، حکمت نیست؛ در واقع همان فلسفه است. حکمت باید به معنایی باشد که بزرگان‌مان فرمودند، نه حکمتی که در طول تاریخ به آن توجه کرده‌ایم.

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، مختار علیزاده دیپلم خود را از دارالفنون گرفت و از دانشگاه تهران در رشته فلسفه فارغ‌التحصیل شد. وی برای ادامه تحصیل به ایتالیا و سپس به قاهره سفر کرد و تحصیلات خود را در مقطع دکتری در دانشگاه عین الشمس نیمه کاره رها کرد و به ایران بازگشت. علیزاده سال‌ها در دانشگاه‌های مختلف به تدریس حکمت هنر اسلامی پرداخت. او از شاگردان سیداحمد فردید محسوب می‌شود. علیزاده سحرگاه روز 13 شهریور امسال دار فانی را وداع گفت. وی در سمت‌های معاون پژوهشی اسبق کتابخانه ملی، فرهنگستان هنر و قائم مقام معاونت پژوهشی دانشگاه تهران فعالیت کرده بود.

آنچه در ادامه می‌آید، متن نخستین جلسه درس‌گفتار زنده‌یاد مختار علیزاده در مؤسسه فرهنگی‌هنری روزگار نو است که به همت خبرگزاری فارس مکتوب شده و برای نخستین بار در فضای مجازی منتشر می‌شود.

  • توجه ویژه امام خمینی(ره) به مقوله زبان بنده هفده ـ هجده سال حکمت هنر اسلامی تدریس کرده‌ام و در این سال‌ها متوجه شدم که حضرت امام درباره زبان، تفکر ویژه و عمیقی داشتند، البته شاید در عالم افرادی دیگری چون گادامر در حوزه پدیدارشناسی وجود نیز به زبان توجه نشان داده‌اند، اما این زبان خاص است که در دانشکده‌های زبان‌شناسی تدریس می‌شود. امام راحل در کتاب «چهل حدیث» ورقی را به زبان اختصاص داده است، این زبان، زبان حقیقی است. البته ایشان معتقدند که تعریف زبان‌شناسان از زبان بد نیست اما ایشان بدان توجه زیادی نکرده‌اند.

*آیا مبانی حکمت و فلسفه با یکدیگر یکی است؟

امام راحل در مبحث زبان به حکمت و هنر اسلامی توجه می‌کنند و معتقدند این حکمت اختصاص به یک موجودی به نام هنر دارد، به طور مثال فیزیک را نمی‌توان اسلامی کرد اما نحوه تلقی فیزیک‌دان مسلمان نسبت به کل عالم همان فیزیکی است که از ابتدا در یونان و دوره جدید نیز وجود داشته البته ممکن است اوصافی فیزیک‌دان نسبت به موجود فیزیکی داشته باشد.

سؤال اینجا این است که آیا مبانی فلسفه و حکمت می‌تواند یکی باشد؟ پاسخ خیر است! مبانی حکمت و فلسفه با یکدیگر متفاوت است به شرط اینکه ما از حکمت آن معنایی که اکنون در عالم می‌شود را دریافت نکنیم من جمله در ایران از حکمت بحث تاریخی هم می‌شود به طور مثال حکمت بوعلی سینا، فارابی و ابن رشد و بنابراین عده‌ای فلسفه را تأویل به حکمت می‌کنند، همینطور مرحوم علامه طباطبایی در کتاب «بدایة الحکمة». البته درباره حکمت در این کتاب‌ها هیچ کدام به حکمت علی(ع) نمی‌رسند، بنده در این زمینه بسیار تأمل کردم.

نکته مهم این است که هنر موجودی از یک وجود و همینطور چیزی که دیگر به هنر اطلاق کنیم، است. اصل نخست این است که به مبانی توجه کنیم چرا که لفظ حکمت و فلسفه دو مبانی متفاوت دارد. مبانی حکمت صحیح آنچیزی است که امیر المؤمنین (ع) و عبدالرزاق کاشانی آن را وضع کردند که معنای بسیار عمیقی دارد. بنده معتقدم که برای عبور از غرب زدگی این نوشته عبدالرزاق کاشانی بسیار به ما کمک می‌کند این کتاب به عربی و فارسی است که در آن مباحث حکمت را بیان کرده است.

فرق بین اصول به معنای علت و اصولی که علت نیست، این است که هر دو مبانی هستند، مبانی تعاریفی که ما از اشیاء می‌کنیم یعنی وصول پیدا کردن به مطلوب که غرض ما این است به طور مثال می‌خواهیم دین را تعریف کنیم، در تعبیر علامه طباطبایی خود این تعریف از دین مبانی دین است اما وقتی که به اجزا ماهوی خود آن تعریف دقت کنیم،‌وجود چیز دیگری است و این اموری که ذاتیات تعریف است، ماهیت دین را بیان می‌کند.

*تأکید امام علی(ع) بر مباحث حکمی درباره «فتوت» بود

علامه طباطبایی به لحاظ فلسفی حقیقت را ارتباط عالم با انسان می‌داند که غیر از ارتباطی است که ممکن است انسان خاص با عالم داشته و تعریف از حقیقت بوده باشد و آن حقیقت نزدیک امیرالمؤمنین نباشد. مرحوم علامه فرموده که البته این بدین معنا نیست که باید با هم نزاع کنیم بلکه باید تأمل کنیم که چرا اینطور شده است. شخص امیرالمومنین (ع) نیز یک حدیث نسبتاً بلندی را در این مورد بیان می‌کند، غرضم از بیان این مطلب این است که باید دقت کنیم نگاه به عالم جدی باشد چرا که به همین اندازه نگاهمان، با عالم نسبت پیدا می‌کند.

پیش‌تر عرض کردم که مبانی حکمت و فلسفه با یکدیگر متفاوت است اما وقتی اینها را با هم مطرح می‌کنیم یعنی می‌خواهیم به هم نزدیکشان کنیم، به قول علی(ع) و عبدالرزاق کاشانی به هم نزدیک نمی‌شوند.

علی(ع) می‌فرماید که فتوت عبارت است از توبه و صفات حسنه همچون تواضع، صدق، هدایت، نصحیت و وفای به عهد. هرکدام از اینها که روشن شود فتوت را درمی‌یابیم.

*آیا باید با فلسفه مخالفت کنیم؟

نکته دیگر این است که آیا باید با فلسفه مخالفت کنیم یا خیر؟ خیر ما نمی‌خواهیم مخالفت کنیم باید مبانی اینها را روشن کنیم غرب فلسفه را تأیید کرده است اما ما به فتوت خیلی تأکید داریم علی (ع) می‌فرمایند «لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار». فتوت جوانمردی و رشد و نمو است نمی‌توان به سادگی از این فرهنگ دست کشید، جمعیت‌های جوانمرد تحت عنوان اهل فتوت در قدیم بودند البته نزاع‌هایی در میانشان در طول تاریخ وجود داشت، اینها کارهای عجیبی هم می‌کردند که ما منظورمان آن فتوت نیست! علی(ع) می‌فرمایند که فتوت ظهور نور فطرت است، بنابراین شرط است که ما چه نوع فطرتی داریم و چگونه باید فطرت را بشناسیم؟

بنده کاری ندارم که فلان فرد در فلان جا اهل فتوت بوده یا خیر، اما می‌دانم که مولا علی (ع) اهل فتوت است، فتوت ایشان از روی اغراض نیست و ایشان می‌فرمود«فتوت چهار فضیلت دارد:‌ عفت، شجاعت، حکمت و عدالت» هر کدام از اینها دو اصل دارد؛ اصل فضیلت عفت مبتنی بر توبه و سخا است و حکمت مبتنی بر صدق و هدایت.

آیا امروز حکمتی که ما در دانشگاه‌ها می‌خوانیم و خیلی از بزرگان اعم از مسلمانان، مسیحیان و … بیان می‌کنند، همان است که امیرالمومنین عدالت را سردمدار کار خود قرار دادند؟! اگر به این سؤال پاسخ دهیم فرهنگ باید بر این اساس برای ما معنا یابد اگر همه اینها را به ریشه فتی برگردانیم، چگونه ما باید فرهنگ داشته باشیم؟ اینها تأمل نیاز دارد.

*فرهنگ همان فتوت علی(ع) است

فرهنگ ما بدون حکمت، عدالت، شجاعت، عفت و مروت تحقق نمی‌یابد، البته نباید اینطور باشیم هر چیزی را که پیش می‌آید -چه یونانی چه غیر یونانی- لفظ فرهنگ بدان اطلاق کنیم و با فرهنگ قاطی کنیم، فرهنگ همان فتوت علی(ع) است کسی با فرهنگ است که در مسیر مولا علی (ع) و فرزندانشان رفتار کند. در نهایت حکمت زمانی که به صدق و هدایت قائل است و به اهل ولایت می‌رسد، چنین مقام حکمی پیدا می‌کند.

بنده در حوزه حکمت بیش از هر چیز در زمینه هنر تفحص کردم به طور مثال در زمینه سینما برخی تصور می‌کنند دوربین‌ها را مثلاً غربی‌ها ساختند، خب بسازند این یک ابزار است ما زمانی که یک مسئله‌ای در سینما پیش می‌آید نمی‌توانیم زبان تصویری سینما را نادیده بگیریم آن وقت پای تفکر ادوار تاریخی را به میان می‌آوریم، امروز که این همه ابزار ارتقا یافته زبان سینما چه می‌شود؟ تفاوت این زبان با دیگر زبان‌ها چیست؟ اینجا باید به مسائل سینما توجه کنیم، اگر بخواهیم سینمایمان اسلامی باشد باید به موضوع سینما که یک امر تصویری است و مبانی آن توجه کنیم وگرنه اگر تا زمانی که طرح اینگونه امور را نکردیم، سینمای ما همین است که هست.

  • دانشگاه‌ها حکمت نمی‌آموزند، فلسفه یاد می‌دهند

بنابراین زبان امروز سینمای ما آن نیست که امام راحل فرمودند این زبان باید حقیقی و ظهور و اظهار از حقیقت وجود به حقیقت وجود باشد این حرف خیلی عجیب است! تا مادامی که این عبارات برای ما روشن نشود ما حتی نمی‌توانیم زبان معماری را هم دریابیم.

حکمتی که امروز دانشجویان ما در دانشگاه‌ها می‌خوانند حکمت نیست در واقع همان فلسفه است، حکمت باید به معنایی باشد که بزرگانمان فرمودند نه حکمتی که در طول تاریخ به آن توجه کرده‌ایم. بنابراین برای اینکه در روابط و مناسبات اجتماعی ما بخواهیم انسان مسلمانی شویم کدام را باید ملاک قرار دهیم؟ اگر این مورد را تمیز دهیم می‌توانیم در ساحت اسلامی ورود پیدا کنیم در غیر این صورت خانه‌ای که به آن تعلق داریم با اسباب غیر آن خانه برای صاحبخانه فراهم شده است.